۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

یادداشت وارده - مشقهایی در محضر احمدی نژاد

در این نوشته مایلم دو درس مهم که نخبگان اصلاح طلبِ جنبش سبز باید از احمدی نژاد تلمذ کنند، را واشکافم. این دروس اعتماد به نفس، تبلیغات، بسیج توده ها، سماجت در خواسته ها، و حمایت بی قید و شرط از حامیان نزدیک نیست. سکولاریزم است و دموکراسی[i]!

درس یک: سوکلاریزم
عام ترین تعریف سکولاریزم، جدایی نهادهای دینی از حکومت است. اعتقاد به این که سیاستورزی دخلی به امور دینی ندارد، در نگاه سکولار، یک هدف تلقی می شود، نه یک فرایند. به عبارت دیگر، بهره گیری از نهادهای دینی، حتا برای ترویج حقوق بشر و دموکراسی، عملی است که از نظر رویه ای[ii]، نافی سکولاریزم است. مثل این است که برای ترویج آزادی، از خشونت (به عنوان ابزار) بهره بگیریم. تقلیل خشونت گریزی و سکولاریزم به «وسیله» هایی که اهداف می توانند آن را توجیه کنند، نفهمیدن ارزش ماهوی[iii] آن دو است.

چنین پیشفرضی نشان می دهد که متوسل شدن به مراجع محترم تقلید، برای تامین اهداف سیاسی، از طرف هر گروهی و با هر ایده آلی، نقض سکولاریزم است. جالب این جاست که نخبگان جنبش سبز در کشیدن پای حضرات مراجع به امر سیاسی مصرتر از گروه احمدینژادند. برای نمونه:

§         نامه 22 خرداد 1388 میرحسین موسوی به مراجع تقلید
§         نامه 3 مرداد 1388 هفتاد چهره سیاسی از جمله خاتمی، کروبی و موسوی به مراجع تقلید
§         نامه 30 فروردین 1389 زندانیان سیاسی به مراجع تقلید
§         نامه3 خرداد 1389 عبدالکریم سروش خطاب به مراجع تقلید
§         نامه 13 مرداد 1389 میرحسین موسوی و مهدی کروبی به مراجع تقلید
§         نامه 21 بهمن 1389 خانواده زندانیان سیاسی به مراجع تقلید
§         نامه9 اسفند 1389 فرزندان موسوی و کروبی به مراجع تقلید
§         نامه 2 اردیبهشت 1390 بیست و سه زندانی سیاسی به مراجع تقلید
§         نامه 19 خرداد 1390 انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر به مراجع تقلید
§         به این لیست می توان نامه علی اکبر محتشمی، نامه شاگردان آیت الله دستغیب، درخواست های اخیر احمد صدر حاج سید جوادی، و موارد بسیار دیگری را هم افزود.
موضوع این نیست که آقایان مراجع وقعی به ظلم هایی که بر مردم می رود نمی نهند؛ موضوع این است که مسایل سیاسی اساسا ارتباطی با حوزه ی تخصصی حضرات ندارد. بنابرین نامه های خوشخیالانه ای از ای دست، برای هرگونه مطالبه سیاسی، و یا حتا برای عیان کردن بی تفاوتی آقایان نسبت به فساد حکومت، امری است منافی اصول اولیه سکولاریزم. طنز داستان این جاست که نه تنها احمدی نژاد مراجع را دعوت به بازی های سیاسی نمی کند بلکه به باور هردو گروه مدافعان و منتقدان نظام (از جرس تا احمد خاتمی)، رفتار او و تیم اش نسبت به مراجع، توام با توهین و تحقیر است[iv].

درس دو: دموکراسی
در ایران دموکراسی، به عنوان ابزار مقابله با انحصار قدرت، تحت تاثیر وجود پدیده ای است به نام رهبری. بسته به نوع خوانشی که از این اختراع می شود، می توان تصوری توتالیتر یا مشروطه از رهبری را القا کرد[v]. نوع رابطه ی نخبگان سیاسی با رهبر در شکل دهی به این تصور موثر است. طبیعی است که روسای دولت ها از مداخله رهبر در امور اجرایی آزرده خاطر باشند و برای کاهش این نفوذ تلاش کنند. هنگامی که دولت در دست اصلاح طلبان بود، این تلاش به بهانه این که شان رهبری ورای امور حقیر سیاسی است انجام می گرفت. نتیجتا اصلاح طلبان برداشتی از جایگاه رهبری را ترویج می کرد که مرتبه ی رهبری را ترفیع می کرد. بدین ترتیب به تقدس رهبری افزودند حال آن که در کاهش دخالت سیاسی او ناکام مانند. این روش گرچه با ظهور جنبش سبز، کمرنگ شد، اما همچنان توسط عده ای آزموده می شود؛ از آن جمله نامه ی اخیر محمد نوریزاد است که رهبر را با حضرت علی قیاس کرده:
«تو باید برقله ی این مملکت بایستی و رهبری کنی. مثل رهبر یک ارکستر موسیقی که با حرکات نامحسوس دست خود، استعداد های جامعه ی کوچک خود را به کار می گیرد و از آن همه استعداد، صدای خوش و هماهنگ برمی آورد. تو نیک تر از من می دانی که دخالت تو در جز و کل این دستگاه وسیع، رشته های هماهنگی را می گسلد... علی جان، تو روح جاری این عالمی. درشان تو نیست که هم تعیین رییس صداو سیما و تعیین رییس سازمان تبلیغات اسلامی با تو باشد و هم تعیین تک به تک امامان جمعه ی کل کشور... از همان بالا، مردم را رهبری کن. که تو، آن بالا اگر که بایستی، هم خواستنی ترخواهی بود، هم تماشایی تر، وهم در کار رهبری جامعه، موفق تر.»

رویکردهایی نظیر متن فوق یادآوری این مساله را ضرورت می بخشد که انتساب جایگاهی رفیع به رهبر، حتا اگر اختیارات سیاسی او را کمرنگ کند، روشی نادرست است. مقام رهبری، درست یا غلط، یک برساخته ی حقوقی قانونی است که الوهی و قدسانی کردن آن با سکلولاریزم منافات دارد. آن بالا هم که باشد، نه خواستنی تر است و نه تماشایی تر. در نظام دموکراتیک، قله ی مملکت در انحصار کسی نیست، حداکثر یک غار در ابعادی که قانون مشخص کرده، سهم پادشاهان نظام های مشروطه می شود. ظاهرا احمدی نژاد بیش از نخبگان اصلاح طلب به این امر واقف است. نمونه ی آن ماجرای خلع مشایی از معاونت اولی خود است. در آن ماجرا احمدی نژاد وقعی به اصرار شفاهی رهبر برای برکنار مشایی ننهاد تا دستور کتبی صادر شد. واکنش احمدی نژاد به آن نامه درخور توجه است. احمدی نژاد در پاسخ رهبر مدعی نمی شود که این دستور را می پذیرم چون امری ولایی یا تکلیفی شرعی است. احمدی نژاد تنها با ادبیاتی اداری و طی دو خط به استحضار آقای رهبر مي رساند كه مرقومه ی ایشان «به استناد اصل 57 قانون اساسي» اجرا شد .به بیان بهتر، به رهبر تصریح می کند که دخالت او را تنها به استناد قانون اساسی تحمل می کند! شکی در این نیست که احمدی نژاد در موارد بسیاری، تعارفات ولایتمدارانه ی کسالت باری نثار رهبر کرده است.اما فارغ از این ادا و اطوارهای ولایی، در حوزه ی اجرا به محکم تر از اصلاح طلبان در مقابل رهبر ایستاد.



[i] روشن است که این نوشته، استعداد زیادی برای سوءتفاهم دارد. روشن تر از آن این است که درس هایی که می توان به شکل تخصصی از احمدی نژاد گرفت «حمل و نقل 1» و «تولید اکاذیب پیشرفته» است. با این وجود خالی از لطف نیست که نقد نخبگان اصلاحطلب جنبش سبز با اندکی طعنه همراه شود.

[ii] البته درسی که باید از احمدی نژاد فراگرفت طبعا اهانت و گستاخی نیست، که حتا اگر چنین بود هم بهره مندی از اندوخته های بیکران احمدی نژاد، خارج از توان محدود بشری است.

[iii] برای پرهیز از سوءتفاهم، تاکید می کنم که این تصور، ارتباطی با واقعیت بیرونی امر ندارد.

نویسنده
و. ه.

** یادداشت های وارده لزوماً موضع دانشجویان سبز دانشگاه نیستند و تنها انتشار دیدگاه و مقالات دانشجویان عضو تشکل دانشجویی دانشگاه در مورد مسائل روز می باشند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر